راهنمای گردشگری، جهانگرد و عاشق کشورش ایران. من مرتضی هستم، کوثری. متولد دهم دی ماه هزار و سیصد و شصت و نه.
من مرتضی کوثری هستم، متولد دهم دیماه هزار و سیصد و شصت و نه. شیروان، شهرستانی واقع در خراسان شمالی، همون جاییه که من توش به دنیا اومدم.
کودکی من تو چند قدمی مرز ترکمنستان، پر بود از دویدن، توی کوهها و دشتهای سرد و خشک خراسان. همون هوای عجیبی که مثل برف نشسته تو چهره ی سخت کوش مردمش!
از همون وقتا، فکر سفر همیشه باهام بود. اون موقعهایی که توی روستای پدریم، نزدیک مرز، شوق کشف دنیاهای جدید تو وجودم ریشه میدوند. همه فهمیده بودن که میون اون همه کوه و دشت، برای من حدفاصل دو کشور معنایی نداشت. دنیای من همیشه فراتر از مرزها بود، زمینی به وسعت یک کشور واحد! دبیرستان رو که تموم کردم، میدونستم از آینده چی میخوام.
من عاشق زبانهای خارجی بودم، زبانی که راه رو برای ورود به سرزمینهای دیگه برام باز کنه. توانایی ارتباط با آدمهای جدید و ورود به دنیاهای تازه!
از اولشم گوش شنوایی برای حرفهای اطرافیانم نداشتم. سرزنش بقیه هیچوقت منو از تصمیمم به یادگیری زبان منصرف نکرد. دیپلم تجربیمو گرفتم درحالیکه هدفم تحصیل تو رشته زبان فرانسه بود. علیرغم پافشاری و مخالفتهای خانواده، من کار خودمو کردم و توی رشته زبان و ادبیات فرانسهٔ دانشگاه شهید بهشتی، شروع به تحصیل کردم. حالا چرا فرانسه؟ اون موقع کمتر کسی میرفت سراغ این رشته؛ ولی من عاشق تفاوتها و چالشها بودم و زبان فرانسه با پیچیدگیها و ناشناختگیهاش منو به خودش جذب میکرد.
سالهای دانشجوییم فقط به درس خوندن نگذشت. از همون موقعها تدریس هم میکردم. شروع سفرهای ایران گردیمم همون وقتا کلید خورد.
خوابگاه دانشگاهمون تو منطقه ولنجک بود. اونجا که بودم با دیدن طبیعت کوهستانیش و با هر قدمی که برمیداشتم، به خودم میگفتم که ایران چقدر بزرگه! چقدر طبیعتش تنوع داره و چه شگفتیهایی تو دلش هست!
یه روزی میون کوه و دشتای قشنگ بودم که فکر کردم چقدر این کشور زیباست! چشام انگار تازه اینهمه قشنگی رو مثل چای تازه دم لاهیجان، هورت کشیده بود و شیرینیش مثلِ قندی که تو چای میزنن، کاممو شیرین کرده بود.
دلم خواست تمام این قشنگیها رو با همه مخصوصاً توریستها شریک بشم. این کار برای من فقط شغل نبود، خود زندگی بود. لذت جرعهجرعه نوشیدن زمین و زیباییهاش بود!
دستبهکار شدم. توی دورههای تور لیدری شرکت کردم و پا به دنیای تازهای گذاشتم. حالا وقتش بود که ایران رو با تمام زیباییهاش به توریستای فرانسوی نشون بدم. با هر توری که اجرا میکردم، دوباره و دوباره ایران رو کشف میکردم. نگاه خارجیها باعث شده بود ایران برام تبدیل به سرزمینی بشه با هزارانهزار داستان تازه!
اولین پولی که از اجرای تورهای فرانسوی دستم اومد برام حس رضایت عمیقی به ارمغان آورد. اون پول صرفاً یه درآمد نبود؛ نتیجه سالها تلاش، درس خوندن و عشق به زبانی بود که انتخابش کرده بودم. همینا باعث شد تصمیم بگیرم تحصیلاتم رو ادامه بدم و این بار در رشته برنامهریزی گردشگری دانشگاه تهران، اون هم با رتبهٔ ۳ کشوری تو مقطع ارشد شروع کردم.
دیگه حالا سفر بخش قابلملاحظهای از زندگیم بود و تورهای خارجی ویزای ورود من به دنیاهای تازه! همزمان شروع کردم به سفرهای زمینی. با ماشین خودم اولین تجربه با ماشین شخصی رفتم به ترکیه، گرجستان، ارمنستان، سیبری و آفریقا (البته که اولین سفر خارجی من برمیگرده به ۴ سالگیم و سفر به ترکمنستان با مامان و بابام، اما چیز زیادی از اون سفر کوتاه تو خاطرم نیست)
حالا چند سالی هست که به نقاط کمتر شناختهشده دنیا سفر میکنم. از نقاط دورافتادهٔ آسیای میانه، مثل دشتها و بیابونهای قزاقستان تا سیبری، هند و مکانهای بکر اروپا.
همیشه دنبال جایی میگردم که بتونم مردم و زندگیشون رو بیشتر بشناسم و خودم رو توی فرهنگشون غرق کنم. سفر هیچوقت واسم صرف دیدن مکانهای جدید نبوده؛ همیشه فرصتی بوده برای شناخت بهتر خودم، اطرافم و درک عمیقتر دنیا.
هر جا که تا حالا پا گذاشتم، دنبال چیزهایی بودم که شاید از چشم دیگران پنهان مونده باشه. این جستوجو برام به لذتی بیپایان تبدیل شده؛ یه راه برای نزدیکشدن به ناشناختههای درون و بیرون خودم. من ده سال راهنمای تورهای فرانسویها بودم و در همین مدت، ایران رو بیشتر از همیشه شناختم.
به نظرم شناخت ایران دو مرحله داره. مرحله اول یه شناخت معمولی و کلاسیک از کشورته و مرحلهٔ دوم وقتیه که از نگاه توریستها به سرزمینت نگاه میکنی و تا به مرحلهٔ دوم نرسی اونطور که باید کشورت رو نشناختی.
کارکردن با اروپاییهای تیزبین و دقیق علاقهام رو به ایران، تاریخ، فرهنگ و مردمش عمیقتر کرد. سفرهای خارجی من هم کمکم شروعشدن. از اولین سفر با ماشین خودم به چند کشور همسایه تا سفرهای چالشیتر مثل دور اروپا در ۸۱ روز، یا سفر ۱۱۰ روزه به اسکاندیناوی. اما همیشه یه چیز توی سفرام ثابت بود: دلتنگی برای ایران و شوق برگشتن به خونه.
حالا، علاوه بر تورهای ایرانگردی، تورهای آموزشی زبان فرانسه و همینطور سفرهای خارجی به هرجای دنیا برای ایرانیها برگزار میکنم. هدفم اینه که مردم کشورم ایران رو بیشتر از همیشه دوست داشته باشن و درک کنن. ایران یه گنجینه منحصربهفرده؛ از تنوع اقوام و فرهنگ گرفته تا جاهای کمتر دیدهشدهای مثل قناتها، معماری خشت و گل و مناطق بکر طبیعی.
این سالها و سفرها و همه لحظات شگفتانگیزی که تجربه کردم، به من یاد دادن که هیچ جای دنیا مثل خونه آدم نمیشه. درست مثل وقتی که توی کوههای خراسان بزرگ میشدم و دلم هیچوقت از مرزها نمیگذشت، حالا هم تو سفرهای خارجی، همیشه یه حس دلتنگی برای کشورم دارم. ایران، سرزمینی با تاریخ و فرهنگ غنی، همیشه تو دلم جا داره. شاید دنیا رو بشه گشت و تجربههای جدیدی پیدا کرد، اما هیچ کجا مثل ایران نمیشه اینهمه زیبایی، مهماننوازی و شگفتی پیدا کرد!